۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

دغدغه هاي يك ايراني بظاهر مسلمان!

1- ما ايراني و مسلمان هستبم. هيچيك هم از روي اختيار نبوده پس چرا به ايراني بودن خود افتخار ميكنيم ولي از مسلمان بودن خود ناراضي هستيم؟
2- چرا حمله اعراب به ايران در زمان اسلام را محكوم ميكنيم ولي از كشورگشايي هاي ايران در زماني كه ايران يك ابرقدرت بود با غرور ياد ميكنيم؟ 
3- چرا وقايعي كه در 1400 سال قبل اتفاق افتاده را با عينك امروز نگاه ميكنيم و توجهي به مقتضيات زماني و مكاني نداريم؟
4- چرا حكومت فعلي يا روحانيت را نماد اسلام واقعي ميدانيم؟ 
5- چرا حكومت را به دليل آنكه تريبوني به منتقدان نميدهد تقبيح ميكنيم ولي  خود حاضرنيستيم  گفتگويي مسالمت آميز با منتقدان خود داشته باشيم و سعي ميكنيم آنها را تمسخر يا طرد نماييم؟
6- چرا نميتوانيم   وقايع و رخدادهاي پيرامون خود را با عينكي رنگي ببينيم؟
7- چرا باور نداريم كه هر كه با ما نيست لزوما بر ما نيست؟

شايد شما هم با من هم عقيده باشيد كه يكي از  مهمترين مشكل ما ايراني ها  نگاه افراطي يا تفريطي به محيط پيراموني است و همين نگاه باعث شده تا برخي  اسلام را انقدر مقدس بدانند كه هر نقادي را تكفير كنند و برخي ديگر  همه مشكلات خود را  ناشي از اسلام بدانند.

آيا روزي قادر خواهيم بود صداي مخالف خود را هم بشنويم؟